مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
غنچه ي پر پر ِ من، لاله يِ من، ياسمنم
ذره اي مثل تنت تاب نمانده به تنم من هم اندازه يِ تو تشنه ام اما چه كنم؟ من هم اندازه ي تو خشك شده اين دهنم دستِ من نيست اگر سينه ي من بي شير است اينقدر چنگ نزن پاره شده پيرُهنم پدرت كاش نبيند كه خجالت بكشد جاي ناخن زدنت مانده به روي بدنم بغل ِ عمه بمان من برَوَم پشتِ خيام شايد آب آمد اگر چاه برايت بكَنم گرچه من تازه عروسم، عطشت پيرم كرد به خيال همه ي اهل حرم پير ِ زنم نشد آخر كه تورا خوش قد و بالات كنم نشد آخر كه خودم شانه به مويت بزنم گرچه تو تشنه اي و در صَدَدِ سوختني گرچه من تشنه ام و در صَدَدِ سوختنم لبِ خشكيده يِ من با لبِ خشكيده يِ تو به فدايِ لبِ عطشانِ شهِ بي كفنم
هاني امير فرجي *********** دور تا دورم نشستند و نگاهم ميكنند اينقدر ناخن نكش دارم خجالت ميكشم (علي اكبر لطيفيان) *************** بیتابم و باز حرف صبر آمده است تو رفتی و آه... تازه ابر آمده است انگار به کشتن ِ تو راضی نشده با نیزه برای نبش ِ قبر آمده است (محمد رسولي) ************** يك باغ پُر از غنچه كه پرپر كردند نامرديِ خود جمله برابر كردند در پيش ِ دو چشمانِ پُر از آبِ رباب دعوا سر ِ گهواره ي اصغر كردند (محمد حسن بيات لو) ***************** ببين مادر ز گريه آب رفته كه از جسم و تن ِ من تاب رفته به نيزه دار گفتم بچه داري؟؟؟ كمي آرام تازه خواب رفته (حسن لطفي) ****************** سفت بستيدش به روي نيزه ها بازش كنيد دردش آمد اين زبان بسته كمي نازش كنيد (علي صالحي) **************** آهسته گویمت نکند بشنود رباب گهواره را شلوغي بازار ديده اند (شاعرش را نميشناسم) **************** من خود به دلِ خاك سپردم بدنش را يادم نرود گريه و ناخن زدنش را آن تير كه زد حرمله ي خير نديده نگذاشت ببينم به زبان آمدنش را (شاعرش را نميشناسم) ********************* ميخواستم بزرگ شوي محشري شوي تا چند سالِ بعد علي اكبري شوي
ميخواستم كه قد بكشي مثل ديگران شايد عصاي پيريِ يك مادري شوي
لحظه به لحظه رنگ تو تغيير ميكند چيزي نمانده است كه نيلوفري شوي
مثل دو تكه چوب لبت را به هم نزن اسبابِ خجلتم جلويِ ديگري شوي
اين مادري ِ من كه به دردت نميخورد تو حاضري علي كه تاج سري شوي؟! (علي اكبر لطيفيان) ******************* رويِ اين دستم تنش بر روي آن دستم سرش آه بفرستم كدامش را براي مادرش؟!
حجم ِتيري كه براي جنگهاي سخت بود آنچنان آسيب زد چيزي نماند از حنجرش
شرم دارم كه بگويم تير ِ دشمن داغ بود در حرم پيچيد عطر و بوي ياس ِ پرپرش (علي اكبر لطيفيان) ***************** بين گل ها ، علي ِ من تك بود علي ِاصغر ِ من كودك بود كشته شد ليك به خود ميگويم كاش اين نيزه كمي كوچك بود (شاعرش را نميشناسم) ****************** وقتي كه شير از سينه ي من ميگرفتي من تازه طعم مادري را ميچشيدم انگار دنيا را به من دادند يكجا وقتي صداي خنده ات را ميشنيدم (شاعرش را نميشناسم) ***************** من خود به دل خاك سپردم بدنش را يادم نرود گريه و ناخن زدنش را آن تير كه زد حرمله ي خير نديده نگذاشت ببينم به زبان آمدنش را (شاعرش را نميشناسم) *************** حالا كه راهه آب دگر وا نميشود حالا كه چاره اي به تو پيدا نميشود
حالا كه مشك ساقي لب تشنه پاره شد بين دو نهر قطره محيا نميشود
من گريه ميكنم تو بزن چنگ سينه ام دردي كه بي دواست مداوا نميشود
بد مادري براي تو بودم كه ميروي واللهِ تير ِحرمله لالا نميشود (شاعرش را نميشناسم) *************** بیابیرون ز خاک آیینه ی من
از آن لحظه که قدری آب خوردم کمی شیرآمده در سینه ی من (سیدمحمدبابامیری) ************* كوه را فرهاد كَند تنها به عشق يك سراب ميكنم من صورتم را از غم طفل رباب (محمدصالح زارع)
مادر به جاي آب ز شرم تو آب شد آتش گرفت ، سوخت و غرق عذاب شد
بيهوده پا به سينه ي من ميزني ، مكوب حتي خيال قطره ي آبي سراب شد
مثل هميشه بوسه زدم روي گونه ات اما لبم ز تاول رويت كباب شد
از بس ترك به روي ترك بسته بر لبت شرمنده ي لبت پسرم آفتاب شد
وقتي عمود خيمه ي عباس را كشيد گفتم رباب خانه ي عمرت خراب شد (شاعرش را نميشناسم) برگرفته ازوبلاگ من غلام قمرم
نظرات شما عزیزان:
اشعارتون بس زیبا بود با اجازه تون برداشتم قبلا کمال تشکر را دارم
![]() ![]()
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |